آخرین مطالب پيوندها
نويسندگان
|
کلبه ی عاشقی
در زمان ها ی گذشته ، پادشاهی تخته سنگ را در وسط جاده قرار داد و برای این كه عكس العمل مردم را ببیند خودش را در جایی مخفی كرد. بعضی از بازرگانان و ندیمان ثروتمند پادشاه بی تفاوت از كنار تخته سنگ می گذشتند. بسیاری هم غرولند می كردندكه این چه شهری است كه نظم ندارد. حاكم این شهر عجب مرد بی عرضه ای است و ... با وجود این هیچ كس تخته سنگ را از وسط برنمی داشت . نزدیك غروب، یك روستایی كه پشتش بار میوه و سبزیجات بود ، نزدیك سنگ شد.
نظرات شما عزیزان:
سلام
ما که هر چی میبینیم بر میداریم به هرکی هم بتونیم کمک میکنیم میخواد حاکم باشه یا گدا ولی تا حالا از این شانسا نداشتیم ولی قشنگ بود مرسی که امدی و سر زدی بازم بیا تا بعد بای ![]()
salam.
mamnun ke behem sar zadin matne kheyli gashangi bud. har dota webwtun ham aliye ishalla ke moaffag bashin felan bye ![]()
|
||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
![]() |